سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

"میمی" و "عجی"

شاید سه هفته پیش بود، من و بابا و امیرحسین مشغول خوردن عصرانه بودیم خواستیم رسم ِ تشکر را از همین حالا جا بیاندازیم ...بابا در قبال رد و بدل هر لقمه بین خودش و امیرحسین بلند واضح و شمرده میگفت: "ممنون" از فردای آن روز  پسرک هم در ازای دادن و گرفتن هر چیزی می گوید: "میمی" (با سری که بعلامت تشکر کمی کج شده) * پسرک از خیلی وقت پیش شاید چند ماه قبل وقتی هنوز راه نیافتاده بود و عشق بالا رفتن پله داشت با تکرارهای "یا علی" از زبان آقاجون یاد گرفته بود که موقع بالارفتن از پله بگوید "عجی"(ج جای ل مثل داجی بجای دالی) اما حالا یا دقیقتر بگویم از ماه قبل "عجی" کاربردش خیلی زیاد شده برای آقا بغلش می کنم بگذارمش روی صندلی غذایش...عجی ...
27 بهمن 1392

از روزهایی که گذشت...

فکر می کنم دوره جدیدی از زندگی ما و پسرکوچولومون شروع شده:   نشونمون میده که متوجه حرفامون میشه تا اسم کنترل تلویزیون و گوشی میاد و می پرسیم کجاست، زود میره میارتشون * سعی میکنه حرفا و کارامونو عینا تکرار کنه(بابا در اینطور موارد به امیرحسین میگن طوطی) امشب تلاش ِ بابا رو بی نتیجه نگذاشت و و بعد از چندین بار تکرار کلمه "نی نی "(خطاب به دو تا از عروسکای گل پسر) پسرکوچولومون هم جند باری تکرار کرد "نَنی" * دو روزی هم هست که کف دست راستشو میذاره رو لبشو و با صدای بلند "بوس" می کنه   * وقتی کسی تلفن میکنه حتما باید گوشیو در اختیارش بذاریم اونوقته که کل خونرو چندین بار بالا و پایین میکنه و همینطور پشت هم حرف (سخنران...
27 بهمن 1392
1